تقدیم به تنها عشق زندگی ام(عشق ممنوع)

نمیدانستم عشق ممنوع یعنی چه.......

تا کی باید شبا اشک چشام بالشمو خیس کنه؟

حتی شبایی که با تصور خوب از تو سر رو بالش میذارم آخرش به خودم میامو میبینم همش خیال بوده ؛

تا کی باید بگم خدایا تشنه ی دیدارشم؟ تا کی باید بگم کاش نزدیک تر از اینا بودیم؟

تا کی باید بگم یا اون یا هچکس دیگه؟ تا کی باید فقط خوابشو ببینم

تا کی فقط باید بگم خدایا اونو به من, منو به اون بده... تاکی باید بگم کاش اینجا بود... تا کی باید نسبت به سرنوشتم بد بین باشم؟ تا کی باید رنج دوری رو تحمل کنم که این سرنوشت بیخود من باور کنه باید با ساز من برقصه

این سرنوشت باید تو رو تو خودش جا بده. مهدی جونم میخوام که لحظه ی آخر عمرم فقط تو جلوئه چشمام باشی؛

این سرنوشت هر جوری باشه من نمیتونم باهاش راه بیام مگه این که با اسم تو با وجود تو باشه؛ تا کی باید بگم کاش اینجا بودی....

+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:حرفای دلم,تا کی,,ساعت10:5 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |